مهرادمهراد، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

بزرگترین جوانمرد من

عکس های ماه دهم

این جا رفته بودیم عروسی پسرخالۀ من(یعنی مامان سحر) وقتی طبق معمول من نیستم و اداره هستم شما می ری اتاق خاله ها و وسط کتاب کنکورشون رژه میری. خاله ها هم به موهات که بلند شده ی کلیپس زدند تا ببینند کی مامانت وقت میکنه موهای پسرش رو کوتاه کنه؟! شرمنده ام عشقم اینجا مشغول دیدن نی نی های مجله شهرزاد هستی که بعد از پنج ماه جرات کردم دوباره بخرم.بس که مثل الان اجازه دیدن نمی فرمایید.البته الان از مجله چیزی باقی نمونده چون برگ برگه 3000 تومنیش رو کندی و می خواستی نوش جان بفرمایید. این هم عشق من که خوشگل داره مامانش رو می بینه که ی عکس خوشگل ازش بندازم. عشقم، امید به زندگیم عاشقانه دوستت دارم. ...
20 ارديبهشت 1392

روز مادر

سلام گل پسرم خاله مری برام پیغام گذاشته بود" از دست مهراد نمیشه بیای وبلاگت رو برای روز مادر آپ کنی" براش زدم برای شما هم میشه.(خاله مری حامل ی گل پسر خوشگل هست) از صبح تا 5 که مشغول کار هستم وقتی هم از اداره میام اگر غذات تموم شده باشه مشغول غذا درست کردن شما میشم و بعد هم تمام وقت در خدمت شما. روزهایی هم که خونه خودمونیم اول از اداره میرم خونه تند تند غذا میزارم بعد میام خونه مامان جون دنبال شما. شب که میشه و شما میخوابی اصلا نمی فهمم که چطور خوابم برده تا برای شیر دادن شما بلند میشم. انقدر خسته میشم که هر روز میگم شب نمیخوابم میرم وبلاگ مهراد ولی از خستگی بیهوش میشم. خلاصه که شرمنده شما و دوستهای وبلاگی شدم. د...
15 ارديبهشت 1392

اولین پارک

سلام گل پسرم، اولین پارکت رو 92/1/29 وقتی خونه مامان طاهره بودیم رفتید. غروب وقتی دیدم که بی قراری مکنی از پدر خواستم ببرت پارک نزدیک خونه. پدر می گفت از وقتی رفتی تا برگردید نه تکون می خوردی نه حرف(به زبان خودت) می زدی. تاب و سرسره هم صفش طولانی بود نرفته بودید و فقظ ی کم رو چمن نشسته بودید و آمده بودید. پنج شنبه 92/2/12 با پدر رفتیم پارک نزدیک محله خودمون. همه پارک ها خلوت بود و رفتیم تا کمی شما با وسایل پارک بازی کنید. وقتی خواستم سوار سرسره کنم مقاومت کردی و ترس داشتی. بنابراین چند بار با هم سوار شدیم(من هم دلی از عزا درآوردم) فکر کنم خوشت اومده بود چون چیزی نمیگفتی.بعد سوار تاب شدیم و پدر ما رو هول داد و بعد نوبت اله کلنگ بود و...
15 ارديبهشت 1392

تولد 9 ماهگی

عشقم،نفسم،زندگیم به سلامتی و دل خوش امروز ساعت 7/35 دقیقه رفتی تو ده ماهگی. ده ماه پیش هم سه شنبه روزی شما به دنیای ما سلام کردی. گل پسرم با وجودت و بودنت به من زندگی دادی،عشق رو هدیه دادی،زیباترین و پاک ترین ترانه های دنیا رو برام میخونی. عشقم، زندگیم با بودنت نه دیگه یک رنگه و نه دیگه روال عادی رو داره.هر روزم شده هزار رنگ اون هم رنگ های شاد و خوشگل و هیچ روزم مثل روز قبلش نیست چون هر روز یک کار جدید انجام می دی و من غرق عشقت کردی. امسال دیگه روز مادر رو قشنگ درک میکنم. هر سال که پدرت برام هدیه می خرید بهش می گفتم آخه من که مادر نیستم و پدرت هم می گفت خانم خونه که هستی.ولی امسال مادر هستم. البته حالا حالا مونده تا مثل ماما...
3 ارديبهشت 1392

چکاب ماهیانه

گل پسرم امروز وقت چکاپ ماهیانه ات بود. البته من هر دو ماه می برمت پیش دکتر خودت. امروز خاله زینب هم با ما همراه شد. متاسفانه دیر رسیدیم مجبور شدیم زمان بیشتری رو منتظر بمونیم. طبق معمول تا رسیدی تو مطب چشمت به نی نی ها افتاد مطب رو روی سرت گذاشتی. دیگه ی جاهایی میخندیدم ولی خنده از خجالت. فکر کن بلند بلند گاهی حالت فریاد می گفتی ادّه. دَدَه. دِدَه. ابه. ای خدا از دست این پسر خوشگل. جالب اینکه تام و جری که از تلویزیون مطب پخش می شد رو همیشه وقتی می ری طوری می بینی و سر و صدا می کنی انگار هر روز داری تام و جری میدیدی. خلاصه که بعد از وزن که 9/500 کیلوگرم بودی و گرفتن اندازه سر که 45 بود و قدت که 70 بود رفتیم پیش دکتر فتحیِ مه...
1 ارديبهشت 1392
1